من از خدا خواستم ...

من از خدا خواستم که پلیدی های مرا بزداید ،

خدا گفت : نه !

آنها برای این درون تو نیستند که من آنها را بزدایم ، بلکه آنها به خاطر این در تو هستند ، که تو در برابرشان پایداری کنی

من از خدا خواستم که بدنم را کامل بسازد ،

خدا گفت : نه !

روح تو کامل است ، بدن تو موقتی است

من از خدا خواستم که به من شکیبایی دهد ،

خدا گفت : نه !

شکیبایی بر اثر سختی ها بدست می آید ،

شکیبایی دادنی نیست ، بلکه بدست آوردنی است .

من از خدا خواستم که به من خوشبختی دهد ،

خدا گفت : نه !

من به تو برکت می دهم ، خوشبختی به خودت بستگی دارد .

من از خدا خواستم که از دردها آزادم سازد ،

خدا گفت : نه !

درد و رنج تو را از این جهان دور می سازد و به من نزدیکتر می کند .

من از خدا خواستم که روحم را رشد دهد ،

خدا گفت : نه !

تو خودت باید رشد کنی ، ولی من تورا می پیرایم تا میوه دهی .

من از خدا خواستم که به من چیزهایی بدهد تا از زندگی خوشم بیاید ،

خدا گفت : نه !

من به تو زندگی می بخشم تا از همه ی آن چیزها لذت ببری .

من از خدا خواستم تا به من کمک کند که دیگران را همانطور که او دوست دارد دوست بدارم ،

خدا گفت : سر انجام مطلب را گرفتی ...

امروز روز توست ،

آن را هدر نده ،

باشد که خداوند به تو برکت دهد ...

نظرات 6 + ارسال نظر
عزیز یکشنبه 1 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 01:26 ب.ظ http://ghasedakhayeman.blogsky.com

سلام الهه جان خوبی؟
واقعا زیبا بود مرسی

سلام
ممنون

نکرت یکشنبه 1 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 03:36 ب.ظ http://www.aloode.blogsky.com

سلام
خوبی؟
قابل تامل بود شاید

سلام
ممنون
محمد جان 100 % بود

نکرت یکشنبه 1 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 11:56 ب.ظ http://www.aloode.blogsky.com

سلام
ممنون
خب من برم بش بگم شوهرش غیرتی میشه
خودت بش بگو
منم تخم مرغ دوس دارم . اما بودجمون نمیرسه
نه که نرسه ها
پول خورد تو دست و بالمون نیس

نکرت دوشنبه 2 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 01:35 ب.ظ http://www.aloode.blogsky.com


سلام
خب حالا یه بار به داداشت بگو جلو خروس به یه مرغ دست بزنه ببینه چی میشه بعد بیاد واسه یو تعریف کنه
خروس نماد غیرته فک کنم
تازه خروس ها خیلی هم با شهورن
نه . من فقط تخم مرغ های وطنی می خورم ( قم )
اصفهانمکه بودم دیگه ائنجا شده بود وطن . واسه اون.
ایشاالله مرغداری میزنه ما میایم واسه مرغاش شعر میگیم بیشترشیر بدن

حالا یه مرغ و یه خروس از کجا بیاره ؟
هیه
بعد تازه داداشم با ادبه ، سر به سر مرغا نمی زاره که ...
خب پس اصلا تخم مرغای رشتی نمی فرسته که بخوری ، خیلی دلت هم باید می خواست ...
شعر رو خوب اومدی

ﺻﻬﺒﺎﻧﺎ پنج‌شنبه 5 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 08:10 ب.ظ http://sahbana.ir

ﺳﻼﻡ . ﻣﻤﻨﻮﻥ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻣﻄﻠﺐ ﺯﯾﺒﺎ

سلام .
ممنون که خوندینش ...

شکیبا جمعه 6 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 11:25 ب.ظ

من از خدا خواستم که از دردها آزادم سازد ،
خدا گفت : نه !
درد و رنج تو را از این جهان دور می سازد و به من نزدیکتر می کند .

به نظر من اصلا خود اینکه آدم درگیر مسائل این جهان بشه خودش درد رنج داره...

دوست دارم همانگونه که هستی


راستی الهه دیشب داشتم خواب تو رو میدیدم
چقده تو خوابم آدم خوب و مهربان و شادی بودی...

دوست دارم گلم
واقعا ؟؟؟!!!!
کلی ذوقیدم خوابم رو دیدیا ...
ولی این روزا شاد نیستم شکیبا جونم دعا کن واسم
بوووس

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد