قول دادم یه عالمه کار رو تا فردا تحویل بدم ، هیچ نیازی هم نبود این همه با عجله قول بدم اما اون لحظه که داشتم زمان می دادم اعصابم خورد بود و سریع گفتم ! روی تمام پنج شنبه و جمعه حساب کردم اما تا حالا هیچ کاری نکردم.
تازه بیدار شدم و یه دوش گرفتم و دلم هم می خواد فیلم ببینم ، بعد تا قبل ظهر قراره با دوستم هم برم بیرون ، یعنی عملا تا بعد از ظهر هیچی !
یعنی میرسم به کارام آیا ؟
اصلا دیگه دل به کار نمی تونم بدم ، آدمی که دلش شکسته حتی به زندگی هم دل نمی ده ،
هیچی خوب نیست ، جز اینکه خیلی امیدوارم که همه چیز خوب شه !
خدایی هست که من ازش خواستم کمکم کنه و دلم فقط به این خوشه .