متنفرم

از این پستای رمزدار بیخودی که هیچکس نمی خوندشون متنفرم ،

از اینکه این دل گرفته گاهی می ترکه و ... متنفرم ،

اصلا از همه چیز متنفرم الان ...

نظرات 2 + ارسال نظر
شکیبا دوشنبه 11 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 02:58 ب.ظ

راز زندگی
در افسانه ها آمده، روزی که خداوند جهان را آفرید، فرشتگان مقرب را به بارگاه خود فراخواند و از آنها
خواست تا برای پنهان کردن راز زندگی پیشنهاد بدهند. یکی از فرشتگان به پروردگار گفت: خداوندا، آنرا
در زیر زمین مدفون کن. فرشته دیگری گفت: آنرا در زیر دریاها قرار بده. و سومی گفت: راز زندگی را در
کوهها قرار بده. ولی خداوند فرمود: اگر من بخواهم به گفتههای شما عمل کنم، فقط تعداد کمی از بندگانم
قادر خواهند بود آنرا بیابند، در حالی که من میخواهم راز زندگی در دسترس همه بندگانم باشد. در این
هنگام یکی از فرشتگان گفت: فهمیدم کجا، ای خدای مهربان، راز زندگی را در قلب بندگانت قرار بده، زیرا
هیچکس به این فکر نمیافتد که برای پیدا کردن آن باید به قلب و درون خودش نگاه کند.و خداوند این
فکر را پسندید.

شکیبا دوشنبه 11 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 03:02 ب.ظ

سلام الهه ی عزیز

نفرت از زمین و زمان فقط عرصه رو برای زندگی عادی خودمون تنگ میکنه و هیچ فایده ی دیگه ای هم نداره...
گرچه من هم الان از اینکه از روزگار بازی خوردم خیلی ناراحتم ولی چاره ای جز صبر نیست چون روزگار همیشه به یه شکل نمیمونه...

دوستت دارم...

سلام عزیزم ،
گاهی دلم می خواد غر بزنم ، جایی بهتر از وبلاگم نیست ،
چون از اول واسه حرفای چرت و پرت من تاسیس شده .
بی خیالم ولی ، مرسی که میای ، نظر می دی . واقعا خوشحالم می کنی
خیلی دوستت دارم عزیزم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد