یکی بود یکی نبود ...

ادامه مطلب ...

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

   

 آنگاه که ضربه های تیشه زندگی را بر ریشه  

 

 آرزوهایت  حس میکنی به خاطر بیاور که 

 

 زیبایی شهاب ها  

 

 از شکستن قلب ستارگان است !

این روزها اینقدر کتاب خوندم ...

خیلی خوندم  

خیلی خوابیدم  

خیلی فکر کردم 

کمتر غصه خوردم  

امشب که رفته بودم به یکی از آشناهامون فوت پدرش رو تسلیت بگم  

یهو گریم گرفت ... 

همیشه در چنین مواقعی من حتی به زور نیشم رو می بستم !!!

اونجا بود که فهمیدم چقدر داغونه  اوضاع دلم ... 

گوشیم خاموش شده بود یهو واسه خودش !!! اینقدر زور زدم روشن شه نشد که نشد ... کلیدش نمی رفت پایین گویا ! خلاصه دادم داداشم روشنش کرد ولی الان انگشت اشاره ی دست راستم که بیچاره هی روی کلید گوشی فشرده می شد اونم بیخودی !  داره از درد می میره !  هیه 

امروز کمدم رو باز کردم  یه عالمه کتاب و دفتر و جزوات دوره ی دبیرستان و پیشدانشگاهی رو ریختم دور !!! گویا دیگه با تموم شدن درسم مطمئن شدم دیگه به دردم نمی خورن !!! فقط موندم چرا اینقدر دیر ...

خسته ام از خودم ...

خیلی زیادی ...

دارم چرت و پرت می گم !

همش از اعصاب داغونمه ...

مغز قاطی من  

« اینجا همه چیز در همه ... »

خدایا ؛

گَرم تو روی آری چه باک که دیگران روی بگردانند ؟!

اگَرم تو یاور باشی چه ترس که آفریدگانت یاوریم نکنند ؟!

و گر تو غمخوار گشتی چه غم که خَلقَت غم نخورند ؟!

               خداوندگارا

                       مهربانا

                                معشوقا

گَرم تو روی گردانی چه سود که دیگران روی آرند ؟!

اگَرم تو یاوری نکنی چه حُسن که آفریدگانت یاوری کنند ؟!

وگر تو غم نخوری چه شادیست که خلقت غمخوار گردند ؟!

    خداوندا ؛

همنشینی ، یاوری ، غمخواری

من خوب می دانم که تنها نیستم !!!

    مهربانا ؛

اگر آنی همنشینیم ، یاوریم ، غمخواریم نکنی ...

             عمری تنهای تنهایم !

    معشوقا ؛

         من ، تنها با تو تنها نیستم !

ای تنها تریــــــــــــــن ، تنهایــــــــــم نگذار ...