یه دنیا استرس

امروز یه امتحان دیگه ام دادم ولی اصلا وقت ندارم ذوق کنم دیگه !

 ( اصلا نمی دونم پاس می شه یا نه ها ! ) واسه این که تموم شد بلاخره و گذشت می گم ! وای که چقدر ترسیدم ، اصلا نشد خوب بخونم ، سر جلسم که یه عالمه قاطی کرده بودم 

ولی در کمال خونسردی ! عجیبه واسم حاله این ترمم ! نه این که خونسردما ! نه بابا از این خبرا نیس ! دو شبانه روز از ترس و استرس و اضطراب و این جور چیزا نخوابیدم  !!! تپش قلب دوباره رفته بود رو پونصد هزار  !!!

ولی هوش هیجانیم کم شده این ترم !  ( قدیما تحت شرایط حساس سریع واکنش نشون می دادم ! الان واسه خودم می شینم غصه می خورم از دو روز قبل امتحان و ... حتی شب امتحانم بی تفاوت به کتاب نگاه می کنم فقط !!! قدیما تازه شب امتحان با کمال خونسردی می گفتم الهه فردا امتحان داری برو بخون ، الهه تا صبح با سرعت نور می خوند ! همین و بس ... )

 شاید یکم بی خیالم ؟ بی تفاوتم ؟ نه این چیزا نیس کلا یه جوری شدم انگار ...

ولی این ترم خیلی بد می شه اگه نمرهام خیلی بد شه  !

(جمله رو حال کردی ؟!  )

( نمره ها توروخدا خوب شین !!!!!!!!!!!  )

ولی  وقت ندارم چون امروز رو حسابی که استراحت کردم و تمام روز رو از تختم تکون نخوردم  ! الانم که بخوابم معلوم نیس ساعت چند ظهر بیدار شم ولی از دو شنبه دیگه دوباره 3 تا امتحان و الهه می ترسد  !!!

الان به هیچی فک نمی کنم ! حتی اینکه فردا می رسم اونهمه مطلب رو بخونم یا نه  ! گویا باید امروزم می خوندم . تازه قرار بود با مامان بریم جایی ! خدا کنه فردا گیر نده ، وگرنه کلی وقتم می ره !

خلاصه من چقدر بدم می یاد از یه دنیا استرس !!!!!!

هیشکی نمی تونه تصور کنه من چقدر واسه امتحانام  حرص می خورم  !!!!!!

حتی اعضای خونواده که احساس می کنن اصلا من دانشجو نیستم شاید  !!!!!!!!

سلام

یه سلام شاد و خندون   

اصلا کی گفته قراره من و این دل کوچولو همیشه غمگین باشیم ؟! هان ؟!

می خوایم شاد باشیم  !

به آخرین نوشته ی این دفتر نگاه می کنم و غصه ها دلتنگیام  ولبخند می زنم ، آخرین جملات صفحه رو می خونم ، نوشته های چند شب پیشمه : 

  به اشتباهاتم تو زندگی فکر می کنم ، به گذشته و به آینده ، می گم آهای دل کوچولوی ن ، گاهی باید 

  نترس باشیم ! غصه ها رو بریزیم دور ، اصلا می یای این ذهن گستاخ و بی پروا رو بسته بندی کنیم  و بزاریم تو انباری تن !؟ خودم و خودت تنهای تنها باشیم ، رها باشیم ؟! یه مدتم ما با هم هرجا که  خواستیم پر بکشیم ! بیا فقط به آسمون شادیها سفر کنیم ! 

      آهای دل کوچولوی من ، دوست دارم ! 

                                         عزیز من بدون می خوام یه چندی هم "فقط با هم" تنها باشیم.

می خوام بگم آره ، هنوز پای حرفم ایستادم !

به این دل کوچولو می گم حالا تو منو هرجا خواستی ببر ، فقط سراغ غم و غصه نرو ! من که انگار نتونستم سر قولم بمونم و هواتو داشته باشم !!!

بلاخره تقویم امروز رو روز 13 دی معرفی می کنه ، ماهی که دوسش ندارم و خااطرات خیلی بدی سال گذشته باهاش داشتم ! گویا دو روز دیگه هم امتحانای الهه شروع می شه !

ومن مدتیه یکم دست کم گرفتم  این الهه رو و یادم رفته ازش تشکر کنم ولی می خوام الان که دیگه تقریبا ترم تموم شده ، بهش بگم آهای " الهه ای که در منی "  دمت گرم ! خسته نباشی ، این ترم خیلی زود گذشت ، خیلی خوب بودی ، خیلی درسات سخت بوده ، و همه بجز یکی از امتحانای کل این ترمت رو کامل شدی  و اینم یه رکورد good هستش

خلاصه اینکه همه چیز عالی بود و عالی هست و بهترم می شه   !

بعد بشین بگو غصه دارم ، درس نخون ، امتحاناتم گند بزن دختر!

     اینم یه تقویت روحیه و نصیحت و بلاخره استقبال از امتحانا برای الهه که تو فرجه هاش ، یکم دختر (خیلی ) بدی شد و یکم (اصلا) درس نخوند ولی امیدوارم باز هم مثل همیشه از خجالتم در بیاد و رو سفیدم کنه ،

حالا برو ببینم چیکار می کنی الهه جون

اونی که تنها ترینه ، حتی سایه هم نداره !

من همونم که همیشه غم و غصم بی شماره

اونی که تنها ترینه ، حتی سایه هم نداره !

این منم که خوبیامو ، کسی هرگز نشناخته

اون که در راه رفاقت ، همه ی هستیشو باخته !

هر رفیق راهی با من ، دو سه روزی همسفر بود ...

ادعای هر رفاقت ، واسه من چه زودگذر بود !

هرکی با زمزمه ی عشق ، دو سه روزی عاشقم شد

عشق اون باعث ضجر همه ی دقایقم شد

اون که عاشق بود و عمری ، از جدا شدن می ترسید

همه ی هراس و ترسش ، به دروغش نمی ارزید

چه اثر از این صداقت ، چه ثمر از این نجابت

وقتی قد سر سوزن ، به  وفا نکردیم عادت !

این روزها

هرروز که می گذرد،دلم برای دیروزش تنگ تر می شود!

این روزها

هر روز که می گذرد ، دلتنگ دیروزم !