حس می کنم خدا باهامه و نمی خواد منو تنها بزاره ،
حتما می دونه چقدر تنهایی آزارم می ده ...
حتما دیده که هیچ کس از تنهایی هام برام لذت بخش تر نبوده .
خودش می بینه چقدر مخلوقاتش آزارم می دن ...
نمی دونم آدمایی که تو زندگیم اینقدر آزارم دادن ، دلاشون از چه جنسیه ؟!
مگه منم یه آدم مثه بقیه نیستم ! نمی گم خیلی ماهم ، نه !!! اصلا ... ولی خدای مهربونم شاهد بوده ، که چقدر خودم رو زیر پا گذاشتم تا لبخندی از لبهای حتی یکی از بنده هاش گرفته نشه ! هرگز نخواستم کسی رو آزار بدم ،
سعی کردم واسه همه بهترین باشم !
و من واسه رسیدن به یه عالمه آرزوهای خوشگلم فقط سعی کردم ...
سعی کردم واسه همه یه دوست واقعی باشم ،
عشقمو به دیگران هدیه بدم و انتظاری هم نداشتم .
از هیچ کس ، هیچ چیز نخواستم .
ولی گاهی اذیت می شم که هیچ کس اون طور که من دوست دارم باهام رفتار نمی کنه .
خدایا
چرا هیچ کس جز تو نیست که نا امیدمون نکنه ؟!
دوستت دارم ، بی نهایت ،
ممنونم که بیشتر از خودم به یادمی و بیشتر به سمتم می یای ، ممنون که با من حرف می زنی و عشقت رو بهم هدیه می دی ...
به خاطر قلبی که بهم دادی ، به خاطر احساسم ،به خاطر اشکام ، به خاطر قدرت دوست داشتن ، به خاطر حضورم توی بازی سخت و پر پیچ و خم این دنیا ، ازت ممنونم .
خدای خوب و مهربونم
می دونی که توی این دنیا خیلی تنهام ...
منو تا وقتی که بیام پیش خودت ، اینقدر تنها نذار ...
من یه دوست خیلی خوب و مهربون دارم که دل کوچولومه و
روح الهه رو تو خودش جا داده !
من خودمو خیلی دوست دارم چون این دل کوچولوی منه که برام خیلی با ارزشه ، جوری باهاش دوستم که گاهی حس می کنم اونو در آغوشم گرفتم و باهاش حرف می زنم !
اونم تند تند می زنه و خودش رو به اینور و اونور می کوبه و فقط منم که از درونش خبر دارم ...
یه دفتر قرمزم دارم که بیشتر حرفاشو توش می نویسم و نگه می دارم .
خیلی وقته بهش گفتم مطمئن باشه که هیچ کس اندازه ی من دوسش نداره و هیچ کسم اندازه ی من ارزششو نمی دونه ، بهش قول دادم ازش مواظبت کنم و اجازه ندم کسی برنجونتش اما واقعا هرچی تلاش کردم تا حالا که نشده و خیلی بد قول شدم ...
روزهای سختی رو پیش رو دارم با برنامه های خیلی فشرده !
روزهای پایان ترم وامتحانات ، روزهای تحویل پروژه ها ....
هر روز یه عالمه کار دارم ، از اونجایی هم که من آدمیم که از هیچ کاریم چشم پوشی نمی کنم ، به دلیل کمبود زمان گاهی به صورت شبانه روزی مشغولم !!!
امروز باید یه مقاله آماده می کردم ،مطالبش تقریبا کامل بود ولی 130 صفحه بودو من از صبح پای سیستمم ، ساعت 2 تموم شد و به استاد مربوطه میل کردم
ولی دیگه دستم و کمرم و گردنم خیلی درد دارن بیچاره ها !!!
ساعت 11 شب متوجه شدم فردا به غیر از کلاسای خودم یه کلاس فوق و امتحان هم دارم
امان از این استادایی که بی خبر حال گیری می کنن
واسه امتحان فردا آماده شدم ، گزارش کارهای آزمایشگاه رو واسه فردا نوشتم . خلاصه تازه تموم شده و بسی شادم که می تونم با این همه خستگی تا 30/6 صبح بخوابم
صبح که از راه برسه یه روز سخت دیگه شروع می شه و ...
امیدوارم این ایام رو به خوبی بگذرونم
آرزو می کنم به همراه همه ی دوستای گلم یه ترم دیگه رو به خوبی و با موفقیت به اتمام برسونیم ...
شاد و موفق باشید