تکرار ...

ای آدمک کوکی ، صبح شد که بیدار شی

مثل همه ی عمرت ، تکرار شی و تکرار شی

صبح بعدیت انگار نیست ، تو توی شبت غرقی

بین شب و روز تو ، انگار که نیست فرقی

شب هات مثل روزاته ، روزات همگی تکرار

از دست همه سیری ، از دست خودت بیزار

پرواز واسه تو مرده ، تو اوج نمیگیری

بردی همه رو از یاد ، از یاد همه میری

تا فرصت هنوزم هست ، برگرد به خودت ، برگرد

نو شو که این تکرار ، از تو ،  تو رو دورت کرد

بسه اگه تا امروز ، تکرار تورو داد بر باد

فردا رو بساز از نو ، دیروز و ببر از یاد

تو لحظه ی تکراریت ، تنها خودتی همرات

حسرت شده یارتو ، ای کاش ، همه ی حرفات

با غصه نشو همدم ، سنت شکن خود باش

آزاد ترین فردی ، وقتی که نگی ای کاش

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد