خیلی دوست دارم ، زود برگرد ...

امروز بلاخره من تنها شدم و داداش جونم رفت سربازی ...

حالا هنوز هیچی نشده دلم واسش خیلییی تنگیده ، درسته فقط 2 ماهه ولی من دلم تنگ می شه خوب !

من داداشمو می خوام !

حالا دیگه کیو اذیت کنم ؟!

خودش می گفت حتی امتحاناتت تموم نشد یکم بیشتر با هم باشیم ، دیشبم که تا صبح درس می خوندم و صبح عجله داشتم حتی خوب نشد باهاش خداحافظی کنم !

ما دو تا که حتی واسه درسمونم از خونه نرفتیم ، حالا باز داداش بزرگم خیلی وقته به نبودنش عادت کرده بودیم ، با اینکه تو بچگیا بیشتر با اون بودم ولی دیگه این چند ساله ما دو تا تو تمام لحظه ها با هم بودیم ، مخصوصا که خودش همش به من می چسبید . الان زنگ زده بود بپرسه امتحانم چطور بود فک کردم خیلی وقته ازم دوره !خلاصه داداشی دلم برات تنگ شده ، خیلی دوست دارم ، زود برگرد ...

دیروز امتحانمو خیلی بد دادم !

دیروز امتحانمو خیلی بد دادم !

بعد از این همه نمره های خوبم که کلی ذوق زدم کرده بود، دیروز یه ضد حال اساسی خوردم !

حالا الان که خوبم ! دیروز افتضاح بودم دیگه ... بیشتر روز رو که خوابیدم ، الانم تازه بیدار شدم و تقریبا انگیزه و  انرژیم رو واسه درس خوندن از دست دادم .

حالا امتحانم که هیچ ،  موندم چرا اینقدر غصه دار شدم ، هرچی میگم الی جون فدایه سرت ، فوقش می یفتی دیگه ، که چی ؟! غصه نداره که ! ولی بازم خوب نمی شم

من که استاد امیدواریم نمی دونم چرا اصلا امید ندارم امتحانم خوب شه !!!

حالا باید منتظر ماند و دید ...

منم که خیلی قاطیم ، می ترسم بقیه هم خراب کنم ،

 آخه من یه لحظه تصمیم می گیرم واسه خودم ، بعد دیگه هرچی دلم خواست همونه ...

دیروزم از صبح دلم امتحان نمی خواست !

خیلی بی حوصله ، حتی نه همه ی اون چیزی که بلد بودم نوشتم و بلند شدم رفتم !

خیلی خیلی خوبم ، بعدش یهو اینطوری بد می شم که همه چیزو خراب می کنم !

 آخه من کی می خوام ادب شم ، خدا می دونه !

من برم همینطوری بی انرژی درس بخونم ببینم می تونم از فردا انگار که هیچ امتحانی رو تو عمرم بد ندادم ، به نمره ی خوب گرفتنم ادامه بدم ؟! اصلا چه فایده ؟!  دیگه هیچ بیستی هم خوشحالم نمی کنه ...

واااااااااااااااااااااای من چرا اینطوری شدم ؟؟؟

دلم سخت فشرده شده ...

دلم اینقدر سخت فشرده شده که هرگز نشده بود !

دلم می خواست بیاد بیرون بشینه کنارم با من گریه کنه ! شاید از منم شدیدتر ...

از دورنگی و دو رویی و دروغ گویی و از دو متنفرم !!!

دل کوچولوی من آروم باش ، سر قولم هستم ، هواتو دارم ...

هنوزم میگم هیچکس اندازه ی من قدرتو نمی دونه . می دونی چیه؟! درسته منو تو فک نمی کردیم کسی غصه دارمون کنه، چون با هم خیلی خوب و شادو خوشحالیم ولی ما داریم با یه عالمه آدمای خوب و بد زندگی می کنیم . اصلا نترس من و تو که می دونیم یکی حواسش خیلی به ما هست . خیلی دوسمون داره . شگفت زدمون کرده . می بینی چه آرامشی بهمون داده؟!

نگران هیچ چیز نباش ما تنها نیستیم ...

خدایا ازت صبر و آرامش می خوام

کاش یادت نرود

کاش یادت نرود  

روی آن نقطه ی پر رنگ بزرگ 

بین بی باوری آدم ها 

یک نفر می خواهد 

با تو تنها باشد 

نکند کنج هیاهو بروم از یادت ...

خیلی دلم گرفته

دلم گرفته عزیزم ،کمی سه تار بزن


تمام غربت آیینه را هوار بزن


و حرف های دلت را که مثل من تنهاست


بخوان و در غزلت شاعرانه جار بزن


دوباره چتر خودش را ،خزان گشوده به باغ


سری به وسعت تنهایی بهار بزن


اگر که لهجه ی باران هنوز یادت هست


به روی پنجره طرحی به یادگار بزن


پر از ترنم باران شده نگاهت ، پس


به همنوایی شعرم بیا سه تار بزن ...