یک روز فوق العاده

دیروز یه روز فوق العاده دوست داشتنی بود . دیروز خودم رو بیشتر دوست داشتم . تصمیم گرفته بودم روزم یه روز خیلی خوب و آروم و دوست داشتنی باشه و خیلی هم دوسش داشته باشم !  جالبه با همه ی اتفاقایی که افتاد نظرم عوض نشد . آخه الهه حرفش یکیه ! تصمیم که گرفت دیگه رو حرفش می مونه اساسی ...  خلاصه هر چی بگم کم گفتم ! کلی حال کردم با دیروز ... با امید و نشاط و انرژی و  شادی و آرامشی که داشتم ...  بعد یه مدت روزای غمگین و افسرده و این همه دل شکستگی ، واقعا به داد خودم رسیدم !!!  هر چه که در پیش باشه . هر چقدر آینده نا معلوم باشه ، هر چقدر زندگی بر من سخت بگیره  ... بازم می خوام همون الهه ی  همیشگی باشم . می خوام هر روزم همینطوری باشه ...   فقط این مهمه که من خودم رو خیلی دوست دارم و بدجوری هوای خودمو دارم . دلم می خواد فریاد بزنم و بگم : الهه خیلی دوست دارم .خیلیییییییییییییییییی ......

تنهایی آزارم می ده ...

حس می کنم خدا باهامه و نمی خواد منو تنها بزاره ،

حتما می دونه چقدر تنهایی آزارم می ده ...

حتما دیده که هیچ کس از تنهایی هام برام لذت بخش تر نبوده .

خودش می بینه چقدر مخلوقاتش آزارم می دن ...

نمی دونم آدمایی که تو زندگیم اینقدر آزارم دادن ، دلاشون از چه جنسیه ؟! 

مگه منم یه آدم مثه بقیه نیستم ! نمی گم خیلی ماهم ، نه !!! اصلا ... ولی خدای مهربونم شاهد بوده ، که چقدر خودم رو زیر پا گذاشتم تا لبخندی از لبهای حتی یکی از بنده هاش گرفته نشه ! هرگز نخواستم کسی رو آزار بدم ،

سعی کردم واسه همه بهترین باشم !

و من واسه رسیدن به یه عالمه آرزوهای خوشگلم فقط سعی کردم ...

سعی کردم واسه همه یه دوست واقعی باشم ،

عشقمو به دیگران هدیه بدم و انتظاری هم نداشتم .

از هیچ کس ، هیچ چیز نخواستم .

ولی گاهی اذیت می شم که هیچ کس اون طور که من دوست دارم باهام رفتار نمی کنه .

خدایا

چرا هیچ کس جز تو نیست که نا امیدمون نکنه ؟!

دوستت دارم ، بی نهایت ،

ممنونم که بیشتر از خودم به یادمی و بیشتر به سمتم می یای ، ممنون که با من حرف می زنی و عشقت رو بهم هدیه می دی ...

 به خاطر قلبی که بهم دادی ،  به خاطر احساسم ،به خاطر اشکام ، به خاطر قدرت دوست داشتن ، به خاطر حضورم توی بازی سخت و پر پیچ و خم این دنیا ، ازت ممنونم .

خدای خوب و مهربونم

می دونی که توی این دنیا خیلی تنهام ...

منو تا وقتی که بیام پیش خودت ، اینقدر تنها نذار ...

دل کوچولوی من

من یه دوست خیلی خوب و مهربون دارم که دل کوچولومه و

روح الهه رو تو خودش جا داده !

من خودمو خیلی دوست دارم چون این دل کوچولوی منه که برام خیلی با ارزشه ، جوری باهاش دوستم که گاهی حس می کنم اونو در آغوشم گرفتم و باهاش حرف می زنم !

اونم تند تند می زنه و خودش رو به اینور و اونور می کوبه و فقط منم که از درونش خبر دارم ...

یه دفتر قرمزم دارم که بیشتر حرفاشو توش می نویسم و نگه می دارم .

خیلی وقته بهش گفتم مطمئن باشه که هیچ کس اندازه ی من دوسش نداره و هیچ کسم اندازه ی من ارزششو نمی دونه ، بهش قول دادم ازش مواظبت کنم و اجازه ندم کسی برنجونتش اما واقعا هرچی تلاش کردم تا حالا که نشده و خیلی بد قول شدم ...

روز های سخت ...

روزهای سختی رو پیش رو دارم با برنامه های خیلی فشرده !

روزهای پایان ترم وامتحانات ، روزهای تحویل پروژه ها ....

هر روز یه عالمه کار دارم ، از اونجایی هم که من آدمیم که از هیچ کاریم چشم پوشی نمی کنم ، به دلیل کمبود زمان گاهی به صورت شبانه روزی مشغولم !!!

امروز باید یه مقاله آماده می کردم ،مطالبش تقریبا کامل بود ولی 130 صفحه بودو من از صبح پای سیستمم ، ساعت 2 تموم شد و به استاد مربوطه میل کردم

ولی دیگه دستم و کمرم و گردنم خیلی درد دارن بیچاره ها !!!

ساعت 11 شب متوجه شدم فردا به غیر از کلاسای خودم یه کلاس فوق و امتحان هم دارم

امان از این استادایی که بی خبر حال گیری می کنن

واسه امتحان فردا آماده  شدم ،  گزارش کارهای آزمایشگاه رو واسه فردا نوشتم . خلاصه تازه تموم شده و بسی شادم که می تونم با این همه خستگی تا 30/6 صبح بخوابم

صبح که از راه برسه یه روز سخت دیگه شروع می شه و ...

امیدوارم این ایام رو به خوبی بگذرونم

آرزو می کنم به همراه همه ی دوستای گلم یه ترم دیگه رو به خوبی و با موفقیت به اتمام برسونیم ...

شاد و موفق باشید

دوستت دارم

دوستت دارم را من

                              دل آویزترین شعر جهان یافته ام ،

  دامنی پر کن از این گل که دَهی هدیه به خلق ،

    که بَری خانه ی دشمن ،

      که نشانی بَرِ دوست ،

         رازِ خوشبختی هر کس

                              به پراکندن اوست ...